یکی از صحنههای عظیم کربلا که خوب است بدان توجّه شود، این استکه یاران امام وقتی مطمئن میشدند در اثر جراحات وارده دیگر شهید میشوند، آنوقت حضرت اباعبدالله علیهالسلام را صدا میزدند. مثلاً؛ حضرت ابالفضل علیهالسلام پس از جنگ سختی که در کنار شریعة فرات با آن قوم لعین کردند و پس از قطع دستان و فرود آمدن عمود بر فرق مبارکشان بر زمین افتادند، در لحظهای که احساس کردند آخرین لحظات عمرشان است، صدا میزنند: «اَدْرِکْنی یا اَخا...»؛ یعنی: برادرم! مرا در یاب. راستی؛ منظورشان چیست؟ آیا این است که بیا کمکم کن و نجاتم بده که نمیرم؟ اینکه مشخص است دیگر امکان نمردن نیست، اصلاً مگر کربلا قصّة نمردن است؟! مگر دیشب حضرت اباعبدالله علیهالسلام خبر ندادند که فردا همة ما کشته میشویم و مگر همة اینها خودشان را برای کشتهشدن آماده نکرده بودند؟ مسلّم که چنین است. پس مسئله چیز دیگری است، راستی اگر شما در چنین حالتی بودید چه میکردید؟ امام زمانتان در صحنه باشد و دارید جان به جانآفرین تسلیم میکنید، آیا امام زمانتان را صدا نمیزنید که آقا! کمکم کنید تا این راه را به بهترین نحو بروم! آیا میدانید یک نظر امام زمان در آن لحظه چه کیمیایی است؟ مسئله «اَدْرِکْنی یا اَخا...» مسئله درک و مدد روحانی حضرت اباعبدالله علیهالسلام یعنی امام زمان آن هنگام است. تمام اصحاب کربلا آرزویشان این بود که وقتی در حال انتقال از دنیا ?ن?تند از آخرین مددهای روحانی امام زمانشان یعنی حضرت اباعبدالله علیهالسلام برخوردار شوند، تا نورانیتر بروند، نه اینکه بمانند. مگر امام حسین علیهالسلام در آن موقعیت چه دارند که علیاکبر بعد از مدّتی جنگ و مبارزه بهسوی امام برمیگردد؟ مگر علیاکبر، این عارف بیدار صحنة کربلا نمیداند که پدرش آب ندارد که به او بدهد؟ چهچیزی در پدر سراغ دارد که به او روی میآورد؟ چگونه باید این حرکات را تفسیر کرد؟ یک طوری که با بلندترین قامتهای عاطفه و عقل تناسب داشته باشد. حضرت علیاکبر برمیگردد تا یک ذرّه آب دهان از کام خشک اباعبدالله علیهالسلام بگیرد، یا اینکه به بهانهای برمیگردد تا به جمالِ امام زمانِ خودش بنگرد؟خواستن آب بهانهای است برای تقویت برتر روحی و اتّصال برتر، و در نتیجه رسیدن به شهادتی عالیتر و پربارتر. این در آغوشکشیدنها غیر از در آغوشکشیدنهای معمولی است، عارفی بیدار و عاشق با امامی معصوم همدیگر را در آغوشگرفتهاند تا این امام آن عارف را از نقص کلّی برهاند.
هرکه را جامه ز عشقی پاک شد او ز نقص و عیب، کلّی پاک شد
اصحاب کربلا توفیقی داشتند که در حین احتضار و سکرات موت از مدد روحانی امام زمانشان سیراب گردند و بههمینجهت در لحظات آخر عمر، حضرت را صدا میزدند و حضرت نیز به کنارشان میشتافتند و سرشان را بر زانو میگذاردند. اگر کربلا صرفاً یک جبهة نظامی است، این کارها با عرف جنگ تناسب ندارد.